داستان داستانها: رستم و اسفندیار در شاهنامه
درباره:
فردوسی
امتیاز دهید
این کتاب تحلیلی است از داستان رستم و اسفندیار، که برجستهترین داستان شاهنامه شناخته شده است، و هیچ اثری در فارسی نیست که در عمق و معنا و بلندی کلام با آن برابری کند.
آنچه در این کتاب آمده است :
جنگ رستم و اسفندیار، جنگ آزادی و تعبّد
پرومتئوس و رستم
مفهوم کنائی بند
اسفندیار: قهرمان دین بهی
نماینده ساده دلی عوام
روئین تنی، گز و شراب
گشتاسب، خودکامگی به دستاویز دین
روایت ملّی و روایت دینی
تیره سه گانه فکر:
- تیره رستمی
- تیره اسفندیاری
- تیره گشتاسبی
کسان دیگر داستان
سخن گفتن پهلوانی
بیشتر
آنچه در این کتاب آمده است :
جنگ رستم و اسفندیار، جنگ آزادی و تعبّد
پرومتئوس و رستم
مفهوم کنائی بند
اسفندیار: قهرمان دین بهی
نماینده ساده دلی عوام
روئین تنی، گز و شراب
گشتاسب، خودکامگی به دستاویز دین
روایت ملّی و روایت دینی
تیره سه گانه فکر:
- تیره رستمی
- تیره اسفندیاری
- تیره گشتاسبی
کسان دیگر داستان
سخن گفتن پهلوانی
آپلود شده توسط:
ermia
1401/03/17
دیدگاههای کتاب الکترونیکی داستان داستانها: رستم و اسفندیار در شاهنامه
کتاب داستان داستانها نوشته دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
خلاصه: رستم و اسفندیار در شاهنامه . این کتاب تحلیلی است از داستان رستم و اسفندیار، که برجستهترین داستان شاهنامه شناخته شده است، و هیچ اثری در فارسی نیست که در عمق و معنا و بلندی کلام با آن برابری کند.
زمانی که درس فردوسی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران با من بود، متن آن را برای دانشجویان ترتیب دادم، و اندکی بعد به صورت کتاب در آمد.
در دیباچه آن آمده است:
«داستان رستم و اسفندیار حاوی تعدادی از مهمترین مسائلی است که در برابر انسان دنیای باستانی قرار داشته است، و عجیب این است که هنوز هم این مسائل تازگی خود را از دست ندادهاند...»
«حرف بر سر چیست؟ جنگ بر سر چیست؟ در یک کلمه می توان گفت: بر سر آزادی و اسارت...»
«در این داستان، آنگونه که خاص تراژدی های بزرگ است، روح آدمی به بالاترین حد کشش و تقلای خود میرسد...»
در آن تیرههای سه گانه فکر، که هر یک رکنی از طبیعت بشری را تشکیل میدهند، به تحلیل گذارده شدهاند: تیره رستمی فکر، تیره اسفندیاری فکر، تیره گشتاسبی فکر.
«جنگ رستم و اسفندیار بیش از هر جنگ دیگر در شاهنامه، جنگ معنوی است، برخورد دو طبیعت و دو عالَم درون است. از این رو میبینیم که در آن آن قدر عمل با حرف همراه می گردد، گفت و شنود جریان می یابد و باز، از همین رو همه چیز آنقدر کنایه دار میشود، حتی شیهه اسبان که گویی نهیبی است که از حلقوم روگار بیرون میآید تا اعلام فاجعه بکند.»
«و این دو پهلوان نه محدود به خود، بلکه نماینده دو تیره و گروه هستند. وجود هر یک تجسمی است از جهان بینیای که میکوشد تا بر کرسی بنشیند، و یا از موجودیّت خود دفاع کند.»
«رستم، توانایی و ناموری او در آن است که نماینده مردم است. پرورده تخیّل هزاران هزار آدمیزاد، که در طی زمان های دراز او را به عنوان کسی که باید تجسمی از «رؤیاها و آرزوهایشان» باشد، آفریدهاند.»
«اسفندیار، نماینده اتحاد دین و دولت است. وی چون پرورده تعبّد است، نمیتواند مشکل رستم را دریابد. متعجب است که چرا دست به بند نمیدهد.»
«گشتاسب، برای آنکه چند صباحی بیشتر پادشاهی کرده باشد، پسرش(اسفندیار) را به زوال گاه زابل روانه می کند.» هر یک از اینان پاداش خود را از زمانه میگیرند؛ نه تعبّد اسفندیار کارساز میشود، نه جاهطلبی گشتاسب. برنده نهایی رستم است که «نام» را نجات داده است، «آزادگی» را. این داستان مینماید که در شاهنامه یک چیز برتر از هر چیز شناخته میشود، برتر از قدرت مُلکداری، برتر از همه آنچه مواهب زندگی خوانده شده، حتی از جان، و آن نام است، شرف انسانی.